رافع بن لیث
رافِعِ بْنِ لِیْث، از امیران و سرداران بنیعباس در اواخر سدۀ 2 ق / 8 م. وی شورشی بزرگ در خراسان به راه انداخت، چنانکه هارون ناگزیر شد برای فرونشاندن آن، خود راهی خراسان شود.
نیای رافع، نصر بن سیار، آخرین والی بنیامیه در خراسان (نک : طبری، 7 / 154؛ اخبار ... ، 334؛ گردیزی، 259-264)، و پدرش لیث ابن نصر از سرداران بنیعباس بود و در جنگ با مقنع به خلیفه مهدی عباسی (خلافت: 158- 169 ق / 775-785 م) خدمت کرده بود (ابنخلدون، 3(2) / 439؛ گردیزی، 279؛ ابناثیر، 6 / 39).
وقتی هارونالرشید امارت خراسان را به علی بن عیسی بن ماهان داد، رافع را نیز با او روانه کرد. به گفتۀ یعقوبی هارون به علی سپرد که وی را به خدمت در شهرهای دور نگمارد (2 / 425). علی ابن عیسى نیز مأموریتی در سمرقند به او سپرد (همانجا).
رافع در 190 ق / 806 م در سمرقند بر خلیفه هارونالرشید بشورید. در بیان علت شورش او آوردهاند که وی در سمرقند به زن یحیی بن اشعث طایی طمع برد و در غیاب یحیى او را بر آن داشت تا با کنارهجستن از اسلام، از پیوند یحیى بیرون آید؛ سپس خودش او را پس از گرویدن دوباره به اسلام به زنی گرفت. یحیى که در این هنگام در بغداد بود، شکایت به هارون برد. هارون به عامل خود در خراسان، علی بن ماهان، دستور داد طلاق زن را از رافع بگیرند و بر رافع حدّ زنا جاری کنند و سوار بر خر در شهر بگردانند. علی بن ماهان فرمان هارون را به فرماندار سمرقند ابلاغ کرد؛ او نیز پس از اجرای فرمانِ هارون، رافع را به زندان افکند. رافع پس از چندی از حبس گریخت و به بلخ، نزد علی بن عیسى رفت و با شفاعت عیسى فرزند علی بخشیده شد و به سمرقند بازگشت و در آنجا علم طغیان برافراشت (طبری، 8 / 319؛ ابناثیر، 6 / 195؛ العیون ... ، 311؛ میرخواند، 3 / 445؛ خواندمیر، 2 / 244).
مردم خراسان که بارها از خشونت و استبداد علی بن عیسى در گرفتن خراج و بدرفتاریهای او به خلیفه شکایت برده بودند، اما توجهی به خواستۀ آنان نشده بود، زیر پرچم رافع گرد آمدند (نک : ابناعثم، 3 / 413؛ ابوعلی، 4 / 6؛ نیز جومرد، 452؛ شلبی، 80؛ دنیل، 172-173). برخی از منابع، بدون اشاره به وقایع مربوط به زن یحیی بن اشعث، شورش رافع و پیوستن مردم سمرقند و دیگر جاها به او را نتیجۀ بیدادگریهای علی بن عیسى دانستهاند (نک : ابنعثم، همانجا؛ دینوری، 432؛ حمدالله، 306).
رافع پس از کشتن سلیمان بن حمید، والی سمرقند (190 ق / 806 م) بر آنجا مستولی شد (طبری، همانجا؛ ابنجوزی، 9 / 177؛ العیون، همانجا؛ ذهبی، سیر ... ، 9 / 294؛ میرخواند، همانجا؛ فصیح، 1 / 255). در این هنگام علی بن عیسى فرزند خود، عیسى را به نبرد با او فرستاد. عیسى هزیمت یافت و عقب نشست (خلیفه، 2 / 737؛ طبری، 8 / 319-320؛ ابناثیر، همانجا؛ ابنکثیر، 9 / 168؛ نیز نک : جومرد، همانجا). در 191 ق، مردم نسف برای دفع حاکم خویش، عیسی بن علی، از رافع کمک خواستند و او امیر چاچ را به یاری آنان گسیل کرد که عیسى در نبرد با امیر چاچ به قتل رسید (خلیفه، 2 / 738؛ طبری، 8 / 323؛ عظیمی، 236؛ ابناثیر، 6 / 205؛ ذهبی، تاریخ ... ، 6). بدینسان کار رافع بالا گرفت و علاوهبر ساکنان نسف، بسیاری از مردم فرغانه، خجند، اشروسنه، چغانیان، بخارا، خوارزم و ختل با وی هم دست شدند و حتى برخی طوایف ترک از تغزغز و قرلق و تبت نیز وی را مدد کردند (یعقوبی، 2 / 435-436؛ نیز نک : بارتولد، 1 / 439-440).
در این هنگام که بیم چیرگی رافع بر سراسر خراسان میرفت، علی بن عیسى از بلخ بیرون آمد و به مرو رفت (طبری، 8 / 324). هارون از این کار علی بن عیسى سخت در خشم شد (نک : طبری، همانجا؛ ابنخلدون، 3(2)470-471؛ ابوعلی، 4 / 5؛ ابناثیر، 6 / 203؛ العیون، 313). از دیگر سو، حمویۀ خادم، صاحببرید تازه منصوبشدۀ خراسان، هارون را آگاهانید که شورشیان فقط خواهان برکناری علی بن عیسى هستند (طبری، 8 / 328). ازاینرو، هارون علی را برکنار کرد و هرثمه را به ولایت خراسان گمارد (نک : مقدسی، 6 / 107؛ ابنظافر، 145).
هرثمه ابتدا به رافع اماننامه نوشت، اما رافع بدان التفات نکرد (گردیزی، 292). در این هنگام برخی از یاران رافع از وی بریده، به هرثمه پیوستند (طبری، 8 / 340؛ ابناثیر، 6 / 208). هرثمه سمرقند را محاصره کرد. ترکها به مدد رافع آمدند، اما هرثمه با استقرار سپاهش بین رافع و ترکها مانع از رسیدن آن دو دسته بههم شد. بدینسان، ترکها راه خویش گرفتند و رافع درون شهر در محاصره باقی ماند (ابناثیر، 6 / 225؛ ذهبی، همان، 17؛ ابنکثیر، 9 / 186).
در این سالها، ایران صحنۀ عصیانها و شورشهای دائم بود. قیام خرمدینان در آذربایجان، شورشهای پیدرپی خوارج در سیستان، و خروج رافع در خراسان وضع آشفتهای برای خلافت هارون پیش آورده بود (نک : طبری، 8 / 339؛ ازدی، 313؛ دینوری، 432؛ ابنظافر، 136- 138؛ ابناثیر، 6 / 208- 209). در تمامی این عصیانها، ناخرسندی عامه پشتیبان شورشگران بود (زرینکوب، 540). بنابراین، هارون در 193 ق / 809 م با فرزندش، مأمون، بهمنظور بازگرداندن آرامش به این نواحی، خود عازم خراسان شد (ابناعثم، 3 / 414-415؛ جهشیاری، 339؛ ابناثیر، 6 / 207؛ ابنتغریبردی، 2 / 101-102).
هارون وقتی به طوس رسید، هرثمه در نبردی پس از گشودن بخارا، برادر رافع را به اسارت گرفت و نزد او فرستاد (193 ق). برادر رافع با هارون درشتی نمود و به قتلی فجیع کشته شد (نک : طبری، 8 / 341-342؛ مسعودی، 357- 358؛ ذهبی، تاریخ، 14، العبر، 1 / 310؛ ابنتغردیبردی، 2 / 142؛ العیون، 317). هارون نیز پس از چند روز در طوس از دنیا رفت (نک : ابنعثم، 3 / 416؛ مسعودی، 358- 359؛ ابنکثیر، 9 / 176-177).
در این هنگام آتش شورش رفتهرفته رو به خاموشی گرایید؛ چراکه با عزل علی بن عیسى، علت عمدۀ پشتیبانی خراسانیان از رافع از میان رفته بود. رافع نیز که در سمرقند در محاصرۀ هرثمه بود، بنابر روایتی مشهور چون سیرت نیکوی مأمون، خلیفۀ جدید، را شنید، از او طلب امان کرد و بدو پیوست (194 ق) که خلیفه نیز وی را بسیار گرامی داشت (یعقوبی، 2 / 436؛ طبری، 8 / 375؛ خلیفه، 2 / 753؛ ابنجوزی، 10 / 4؛ ابناثیر، 6 / 229؛ العیون، 322؛ ذهبی، تاریخ، 20). البته برخی دیگر از منابع گفتهاند که رافع در نبرد با هرثمه کشته شد (نک : گردیزی، 293؛ ابناثیر، 6 / 29).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابناعثم کوفی، احمد، الفتوح، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابنتغریبردی، النجوم، قاهره، 1349 ق / 1930 م؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ ابنخلدون، العبر؛ ابنظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، به کوشش محمد زهرانی، مدینه، 1408 ق / 1988 م؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، 1415 ق / 1994 م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1376 ش / 1997 م؛ اخبار الدولة العباسیة، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، 1971 م؛ ازدی، یزید، تاریخ الموصل، به کوشش علی حبیبه، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛ بارتولد، و. و.، ترکستاننامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1352 ش؛ جومرد، عبدالجبار، هارون الرشید، حقائق عن عهده و خلافته، بیروت، 1999 م؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الکتاب، ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی، تهران، 1348 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339 ش؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968 م؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1333 ش؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی، تهران، 1364 ش؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 191-200 ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1411 ق / 1990 م؛ همو، سیر؛ همو، العبر، به کوشش صلاحالدین منجد، کویت، 1984 ق؛ زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، 1343 ش؛ شلبی، احمد، التاریخ الاسلامی و الحضارة الاسلامیة، قاهره، 1963 م؛ طبری، تاریخ؛ عظیمی حلبی، محمد، تاریخ حلب، به کوشش ابراهیم زعرور، دمشق، 1984 م؛ العیون و الحدائق، بغداد، مکتبة المثنى؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1341 ش؛ گردیزی، عبدالحی، تاریخ، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، تهران، 1970 م؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، 1916 م؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379 ق / 1960 م؛ نیز:
Daniel, E. L., The Political and Social History of Khurasan Under Abbasid Rule, 747-820, Minneapolis / Chicago, 1979.